در حال آماده‌سازی تجربه شما...

سما بخشی
میزبان
میزبان ما
دسته
#اجتماعی، #دهه_1350
قسمت
قسمت اول
مدت زمان
04:04 دقیقه
تاریخ
1403/08/12

سما بخشی

#اجتماعی #دهه_۱۳۹۰ #ارومیه #نقل‌_مستقیم
«من قصد دارم با یکی از دختران اینطور مراکز ازدواج کنم!»

لینک فایل در کست‌باکس: کست‌باکس
لینک فایل در شنوتو: شنوتو

ادامه متن

گردآوری شده و منتشر شده توسط گروه گفت شنبه ۶ خرداد ماه سال ۱۴۰۲ ساعت ۲۳ و ۵۹ دقیقه هستند پیش سگ‌های خانم سهام بخشی. دانشجوی رشته روانشناسی دانشگاه علامه طباطبایی اومدیم تا خاطره‌شون رو از روند ازدواج برادرشون به ما بگن بفرمایید سلام وقتتون بخیر من راستش یه برادر بزرگتر از خودم دارم که توی دوره‌ای ایشون مناسب یعنی آماده ازدواج بودم بعد مامانم شروع کرد دنبال مورد گشتن دختر حالا خوبه مناسبه فلان برای برادرم با چند نفر آشنا شدیم و حالا مرحله صحبت آشنایی که رسید داداشم یه روز دید که واقعا خیلی داره جدی میشه این مباحث. وقت ظهر بود یه روز مامانم گذاشت گفتن که بشین کنارم بیا صحبتی باهات دارم کنارشون بودم و صحبتاشونو می‌شنیدم و داداشم گفتش که راستش توی ایران خب بهزیستی رو که همه می‌شناسن یکی از شاخه‌های بهزیستی مراکز شبه خانواده هستند یعنی خانه‌هایی هستند که حالا به تفکیک جنسیت دختران در نظر گرفته بودن که حالا از سن نوجوانی یک سری دخترایی که حالا چند نفر باشن کنار هم جمع میشن و مثل خوابگاه ولی خب حالت دائم کنار هم زندگی می‌کنند. حالا ممکنه که از طرف سرپرستشون مشخص نباشه پدر مادرشون مشخص نباشند یا سری به در یک سری مشکلاتی نتونن همراه با خانواده زندگی کنند و اونجا به سر می‌برند و گفت من حالا مستنداتشون رو دیدم کتاب‌هایی خوندم در این حوزه و متوجه شدم که توی شهر ما هم یعنی اول با این مرکز آشنا شده بود و بعد پیگیری کرده بودش که بله توی شهر ما یعنی ارومیه هم مرکز وجود دارند که اون زمان مرکزش سرای مهر یاشی بود. و گفتن حالا اگه واقعاً خیلی پیگیر ازدواج من هستیم من قصد بر این دارم که به یکی از دختر خانم‌های این مراکز ازدواج بکنم و خیلی تعجب کردیم اون لحظه هم مامانم هم من و بعد که حالا کل خانواده خبردار شدن پدرم و حالا اینا خیلی تعجب کردید از این تصمیم برادرم و پدرم خیلی مصمم بود که این تصمیم احساسیه شاید تو به خاطر ترحمی که داری نسبت به این دخترایی که حالا ممکنه پیش خانواده توی شرایط عادی زندگی نکنند احساس میکنی که به عنوان یک فردی از جامعه کاری انجام نسبت بهشون کاری انجام بدی و بر اساس این حس ترحمتی که میخوای ازدواج بکنی. و ازدواج بر اساس این حس درست نیست و اولش خود خونواده‌مون خیلی مخالف بودن ولی برادرم گفتش که نه من خیلی ساعت‌ها نشستم و فکر کردم تحقیق کردم و افرادی که خودشون تجربه این کارو داشتن و تجربیاتشونو توی حالا در قالب مستند کتاب نوشتن مستند عاشقانه آرام رو معرفی کردند و گفتش که من اینا رو دیدم و میدونم یک سری مشکلات جدی دارند و ولی خوب در هر حال انسان هستند اینا رو گفتش و حالا خانواده راضی شد بعد پدرم رفت با مسئول بی زیستی. توی شهرمون صحبت کردم و داشتم آدرس دقیق خواستند که اصلاً شرایطش هستش ما بریم باهاشون آشنا بشیم یا نه ایشون ایشون هم دوباره اول بانک مسئول اونجا بودند مخالفت کردن گفتن که نه اینا افراد مناسبی نیستند و اینا خیلی ناراحت شدیم وقتی پدرم برگشت و بازخورد ایشونو توی خانواده مطرح کرد به خصوص برادرم که چرا باید به یک انسان اینطوری رفتار بشه و همچین بازخوردایی نسبت بهش باشه اونا که تک به تک و شخص به شخص اونا رو نمیشناسند خلاصه خیلی سرتون به درد نیارم من پدر رو راضی کردیم و همراه مادرم اول رفتن. با مرکزی آدرس چاله گرفته بودند صحبت کردم و گفتند که ما همچین قصدی داریم بندهزاده‌ای داریم و قراره ازدواج بکنه و اگه شما موردی دارین که اونجا چند نفر که بودن حالا سنشون هم مناسب ازدواج بود و هم شرایطش رو داشتند چون معرفی کردن که حالا یکی از همون عزیزان زن داداش من شدن و فعلاً صاحب یک دختر و برادررزاده من زنده باشید و خود این اتفاقی که توی خانواده ما افتاد و اصلاً تاثی که توی خانواده‌مون گذاشت بعد فامیل خبر دار شد بعد همسایه‌ها. خیلی بعد که بازخوردهای خیلی مثبتی گرفتی مخصوصاً وقتی که زن داداشم وارد خونواده‌مون شد و افراد شخصیت ایشون رو دیدند و خیلی از محبوب‌ترین افراد هم خانواده‌مون هم توی فامیل و اقوام. من واقعا خیلی جای تعجبم بودش که چطور اصلا همچین افرادی رو توی زندگی خودم ندیدم و اصلاً خیلی واقعاً تاسف برانگیز بود واسم که چه نسبت بهشون هیچ فکری نکردم برادرم یعنی خیلی اون لحظه که اومد این حرفو زد این دیدی که داشت که چقدر آگاهانه داره توی جامعه مون زندگی میکنه واسش خیلی خوشحال شدن در واقع از این تصمیمش روزی هم که ایشون رو دیدم یه حس فوق العاده نزدیکی کردم انگار که سالیان سال با هم آشنا بودیم و در واقع محصول شخصیتشون شدم من خیلی تجربه جالبی بود توی زندگیم و همچنان هست نه تنها. اطرافیان هم همین حسو دارند.

میهمان ما

علیرضا نقدی

کمدین

این یک واقعیت ثابت است که خواننده با آن پرت می شود چیدمان

cover
:
:
بعدی