حمیدرضا الله کرمی
#اجتماعی_شخصی #دهه_۱۳۸۰ #رومانی #نقل_مستقیم #مهاجرت«لنگه جوراب را دور گردن سگ بستم به حالت پاپیون!»
لینک فایل در کستباکس: کستباکس
لینک فایل در شنوتو: شنوتو
مهدی علی کرمی هستم در تاریخ ۲۶ آذر در ساعت ۱۰ از آقای حمیدرضا علی کرمی در منطقه ۱۸ شهرک ولیعصر با موضوع خاطره از مردم آلمانی درباره مردم ایران ضبط میکند من اونجا یه بار توی شهر مونستا بودم بغل دست راه آهن وایساده بودم اونجا مسئله شغلی داشتیم اونجا وایساده بودیم که یه داستانی انجام بدیم یه پیرمردی آلمانی اومد برای من خیلی باعث تعجب شده بود که سریع منو شناخت من ایرانی هستم چون. آلمانیها از نظر سواد یه خورده پایینن تو جامعه هرچی کله سیاهه میگن ترک به هر حال این شخص اومد سمت من برگشتم شما ایرانی هستید گفتم به آلمانی گفتم بله آلمانی هم تقریباً ۸۰ سالش بود ۸۵ سالش بود گفتش که تو شهر مستا شهر دانشجوییه گفت اینجا دو تا دانشگاه بود برای دولت قبلیتون شاه بود که فقط پرشین اونی بودش که فقط ایرانیا اجازه داشتن اونجا درس بخونن البته خوب الانشالله خیلی از ایرانیا دارن مهاجرت میکن برای درس خوندن اینا ولی در کل. همچین چیزی بود ولی خب یه پیرزنی هم من میشناختم برگشت به من گفتش که تا صبح منتظر بودیم تو این اتوبانهای اتوبان ۳ منتظر بودیم که شاهد رد بشه از اینجا ما نگاش کنیم با ولیعهد خب برای ثریا اونجا خودش برلینی بود ایرانی آلمانی بود ازدواج کرده بود زن دومش بود اگه اشتباه نکنم که سرطان خون گرفت و به هر حال اونم فوت کرد ولی بازیگر آلمانی هم بود که بعد از اینکه از شاه جدا شد اونم که رفتش. بازیگری ادامه داد و ولی در کل پیرزنه میگفت میگفت شاهتون ما هممون پشت پنجره وایساده بودیم که از این جلوی اتوبان شاهتون رد بشه در مورد خب صحبت میکنم ولی خب الان متاسفانه یه آلمانی برگشت به من گفت تو کشورتون موز هست گفتم نه تو کشورمون موز نیست ولی انرژی هستهای هست به هر حال دیگه اینجور مسائل زیاده بخوان تعریف کنن متاسفانه اون موقع ما تو رومانی بودیم یکی از دوستان خیلی گشنش بود ما رفتیم وسط شهر رومانی اونجا داشتیم میچرخیدیم از جلوی رستوران های. غذاهای خوشمزه رد میشدیم شکمانم غرغر میکرد بعد این دیدم دوستان برای غش میکنه چون واقعاً پول نرسیده بود اون موقع به ما منتظر پول بودیم به هر حال یه تو رومانی هم سگ زیاده تو خیابونا پرسه میزنن من یه ایدهای تو سرم اومد چون زبان انگلیسیمون بد نبود خوب بود اون موقع امیر هم رفیقم شبیه آلمانیا بود بهش گفتم لنگ جورابتو در بیار درآورد و گفت برای چی میخوای گفتم در بیاد در سگه که بغل دستمون گوشه وایستاده بود صداش کردم اومد سمت من و این لنگ جوراب دور گردنش بستم به حالت پاپیون. و به امیر گفتم امیر بیا با هم بریم رستوران گفت ما که پول نداریم گفتم نه بریم من یه ایدهای دارم به هر حال ما بلند شدیم رفتیم تو رستوران و نشستیم و سگه هم بغل دستم لنگ جوراب امیرم که حالت پاپیون بسته بودم زیر گردنش اونجا وقتی که اومدن سمت ما خیلی همینجوری از ما سوال کردن شما مال امریکا هستید از امریکا اومدید ما هم گفتیم آره ما از امریکا اومدیم و فلان اینا کلی تحویل گرفتن چون رستوران پولدارها بود اونجا شانس ما رفته تو لاکچری پولدارای امریکایی. به هر حال دیگه غذاها رو به امیر گفتم هرچی دوست داری سفارش بده ما دیگه به اسم غذا دقت نمیکردیم به قیمتش هر کدوم گرونتر بود دقت میکردیم هرچی گرونتر بهتر به هر حال دیگه ما سفارش دادیم کل غذاها رو همه رو خوردیم حالا یه سری امیر برداشت گذاشت زیر پالتوشو بعد گفتم امیر تو برو بیرون من میام گفت مگه تو که پول نداری چیکار میخوای بکنی کلی صورتحسابش میشه اشاره کردم پیش خدمت اومد و گفتم صورت حساب لطف کنید بیاید بیارید امیرم رفتش بیرون گفتم تو خیابون و رفتی بیرون از رستوران همینطوری برو تا پایین من میام دنبال گفت میخوای چیکار کن گفتم تو برو من میام. ۳۰۰ دلار شد خب ۳۰۰ دلار اونجا اگه ۵ نفر تو یه ماه روز ۱۶ ساعت کار کنن شاید ۳۰۰ دلار مثلاً گیرشون میومد ما تو یه ساعت اونجا رستوران میخواستیم پول رستورانو بدیم به زن گفتم که کردیت کارت امریکن اکسپرس رو قبول میکنید اونا گفتن آره قبول میکنیم گفتم بیزحمت یه غذایی برای سگ من بیارید و آبی هم برای سگ من بیارید که من برم از ماشین امریکن اکسپرسم که کارت بردارم بیارم. خلاصه هیچی دیگه ما اومدیم بیرون و منم اومدم بیرون رفتم اومدم رفتم به امیر گفتم تو خیابون گفتم بیا بریم رفتیم و من دیگه تا صبح خوابم نبرد این بنده خدا سگه تا صبح داشت ظرف میشست اونجا ما پولشو نداده بودیم دیگه اونم گرایی گذاشته بودیم اونجا بنده خدا خلاصه هیچی دیگه فردا صبحشم رفتیم جلوی رستوران سگه رو پس بگیریم خودمون بریم تو آشپزخونه کار کنیم. بنده خودمون الان فکر کنیم ۲۰ سالی هستش داره سگ ظرف میشوره اونجا نه دیگه نیومدن من رفتم کردیت کارت از تو ماشین بیارم اون موقع ناچار بودیم دیگه خودم ۲۰ سالم بود تینیجر بودیم یه خورده شیطون بودیم دیگه آره دیگه چون رستوران امریکایی هم بود گفتم خب به هر حال بچه مسلمان که همه جای دنیا باشه مانع های زیادی باید رد میشدیم امریکا که یه داستانی درست کرده و ساختمون پنتاگونشو بیاره پایین. به همه خارجی گیر بده ما گفتیم حداقل یه غذای توپی ازشون بخوریم دیگه آره این مصاحبه توسط مهدی علی کریمی از آقای حمیدرضا علی کریمی در تاریخ ۲۶ آذر ضبط شد.
میهمان ما
علیرضا نقدی
کمدیناین یک واقعیت ثابت است که خواننده با آن پرت می شود چیدمان