فاطمه داورزنی
#اجتماعی #دهه_۱۳۵۰ #داورزن_خراسان #دانشآموز #نقل_مستقیم«می گفت، تو می خواهی در خانه ما باسواد شوی! با پول ما باسواد شوی؟!»
لینک فایل در کستباکس: کستباکس
لینک فایل در شنوتو: شنوتو
گردآوری شده و منتشر شده توسط گروه گفت به نام خدا امروز جمعه ۲۸ مهر ۱۴۲ من سید علی خاطره گیرنده خاطره رو ضبط میکنم از فاطمه داورزنی خاطره دهنده در شهر داور. از مدرسه کلاس سال چند رفتم به کلاس اول به کلاس اول که رفتم به مدرسه ای هست با همین بیمارستان دفتر. از ترس شویش یک روسری سرش میکرد به خاطر همین فرمان او خوبی ساعت مدرسه دخترش به مدرسه. خیلی اخلاقش بده امروز فردا رفتم به مدرسه درس. کلاس اول درس زندگی. طلا بعد از ظهر. گوشه دیوار. مدرسه نرفتم به مدرسه رفتم. موتور هر روز چشم. زندگی چند مد زندگی. ماشین بیشتر نداره رفتم ساعت میرفتم تا شش شش. یک ساله نیست هادی یک سال و نیم. درس بنویس بنویس. دعوامون سربازی رب سربازی و دوتا پسر داشتم پسر داشتم دوقلو انگار شش چهار ماه پیش رفتن. سربازی استفاده. هیچی شما جنگ و کردستان کردستان سقز بانه اونجا خدمت میکرد. حسین لشکری بگو رضا حسین. خداحافظی کرد امین به همین جاده که سوار ماشین رضا طرف حسین لشکری و عبدالله و مرتضی. رفتن به کردستان و خود مرتضی مرتضی رضا مرتضی حسین لشکری و عبدالله حسین لشکری میگفت نه بچه چیزی که همونجور نشست. کلاس سوم که رفتم بخونم چهارم بخونم پنجم انگار معلم. اسم کاملش اعظم خانم پدر مادرش از داور زن زندگی مدرسه رفت. باباشم چیز بود مغازه تو مدرسه پنجم هیئت تکیه حسینی موسوی درس. امروز جمعه ۲۸ مهر ۱۴۰۲ من خاطره گیرنده سید علی خاطره رو از خاطره دهنده فاطمه داورزنی در شهر داورزن ضبط.
میهمان ما
علیرضا نقدی
کمدیناین یک واقعیت ثابت است که خواننده با آن پرت می شود چیدمان